46 % از واجدین شرایط کنکور پارسال از انتخاب رشته نهایی صرف نظر کردهاند. امسال حتما اوضاع وخیم تر است. کافی است این خبر را در کنار دیگر آماری بگذارید که از صندلیهای خالیمانده دانشگاهها در چند سال اخیر خبر میدهند و به آن بیفزایید آمار دانشآموختگانی را که پس از چندین سال تحصیل و رویاپردازی! حالا مدرک به دست پشت درهای بازار کار ماندهاند.
جای شگفتی نبود که نتایج کنکور نشان داد پس از چند سال مازاد ظرفیت پذیرش در رشتههای ریاضی-فنی و مهندسی، حالا نوبت به علوم انسانی رسیده که دیگر مشتری ندارد. پدیدهای که تحلیلگران آن را ناشی از بازدهی اقتصادی پایین تحصیل در رشتههای زیرمجموعه این گروهها دانستند. داوطلبان تحصیل در رشتههای تجربی اما، هنوز هم چشمگیرند شاید به این دلیل که مشتاقان عبور از دروازههای رویایی دانشکدههای پزشکی و دندانپزشکی به مطبهای پردرآمدشان پس از فارغالتحصیلی امید دارند. پزشکی هنوز هم فریبنده است زیرا به نظر پولساز میآید.
این اما، تنها یک روی داستان است. روی دیگر ماجرا آماری است که نشان میدهد سهم فارغالتحصیلان دانشگاهی از بیکاری در کشور 5 /40 % است! سال گذشته معاون آموزشی وزارت علوم ضمن اظهار نگرانی از نرخ بیکاری در میان دانشآموختگان دانشگاهی یادآور شد سالانه 15 هزار فارغالتحصیل دکترا وارد جامعه میشوند در حالی که شرایط مناسبی برای بهکارگیری و اشتغال آنها وجود ندارد.
بعید است به اطلاعات دیگری نیاز داشته باشیم. کشوری که تعداد دانشگاههایش پنج برابر کشورهای پیشرفته دنیاست و صندلیهای دانشگاهیاش خالی مانده، حجم عظیمی دانشآموخته مدرک به دست را راهی بازارهای کار کرده است؛ کسانی که پس از گذشتن از سد کنکور، پشت سدهای سختتر اشتغال گرفتار شدهاند. از تورم اقتصاد که گریبان همه را گرفته بگذریم، حالا جامعه با «تورم مدرک»روبهرو است! و تحصیلات عالی که قرار بود روزی مطمئنترین راه برای افزایش درآمد و خروج از تله فقر باشد حالا سالهای پرثمر جوانی افراد را میبلعد بیآنکه بتواند گشایشی در شرایط اقتصادی و اجتماعیشان ایجاد کند.
سازمانهای توسعه، در چند دهه گذشته، همواره کشورهای کمدرآمد یا با درآمد متوسط را تشویق میکردند که روی آموزش کودکان در مقطع دبستان و نیز آموزش مهارتهای شغلی متمرکز شوند. تصور بر این بود که دانشگاهها در بازگشت سرمایه عمومی نقش کمرنگی دارند و تنها نخبگان را منتفع میکنند بیآنکه به محرومان جامعه سودی برسانند. این پارادایم در مدت 10 سال گذشته تغییر کرد. نهادهای بینالمللی به تدریج پذیرفتند که کشورها به افراد متخصص آموزشدیدهای نیاز دارند که نیروی انسانی بخشهای مختلف بازار کار از خدمات عمومی گرفته تا نوآوریهای تکنولوژیک را تامین کنند و چالشهای توسعه محلی و ملی را از میان بردارند.
این روزها پدران و مادران بسیاری درگیر یافتن شغلاند و آنها که کاری دارند نگران توانایی تامین نیازهای خانوار و فرزندانی که میبینند والدینشان حتی با مدارک دانشگاهی معتبر در اولین قدمها برای رفع نیازهای مالی و مادی درجا میزنند نگراناند یک دهه بعد خود پایشان را جای پای والدینشان بگذارند. در سال 2014 مطالعهای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیلکردهترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسلهای بعدی به ارث میرسد، این ناامیدکنندهترین یافته تاریخ است!
بر مبنای پژوهش مشاغل مستقل در آمریکا، 93 % از افراد شاغل در این حرفهها با چهار سال تحصیل دانشگاهی میگویند تنها مهارتهایی که آموختهاند به درد شغلشان میخورد. این یافته پیام مهمی دارد. تغییرات سریع تکنولوژیک همراه با افزایش هزینههای تحصیل، نظام سنتی آموزش را به گذرگاه پرریسک و حتی بیموردی تبدیل کرده است.
از خاطر نبریم بیشتر دانشآموختگان دانشگاهها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامهها و محتوای درسی، بیانگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارتهای مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بیفایده راهی بازار کار میشوند. این افراد اغلب میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار میکنند. شاید کمی زود باشد که در مورد سیاستهای مقابله با این پدیده صحبت کنیم. اما این همه، واقعیتهایی است که نباید در سیاستگذاری از نظر دور بماند. اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاستهای آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.
مولود پاکروان
تلخیص:مجمع فعالان اقتصادی